یک ظهر تا بعد از ظهر
از مهد برگشتيم.هنوز دوست نداري به قول خودت لباس خونه بپوشي.آخه لباسات دو دسته ان :خونه و بيروني.سخت نميگيرم .آخه بعد از مهد معمولا فوق العاده حساسي و يه جورايي مستعد هر ناآرومي هستي و منم سربسرت نميذارم. ناهارمو گرم ميكنم.كلي دخالت ميكني توي كارام.عیبی نداره .همینکه مشغول میشی بازم خوبه.تمام كتلتها رو ميخواي بذاري توي مايكروفر و من نميخوام همه رو گرم كنم.ناراحت ميشي ميگم اينكار رو نكن.بعد قاطي ميكني انگار و ظرف غذا رو ميندازي.جمعشون ميكنم و با محبت و صبوري بهت ميگم كار درستي نكردي.يكي دو تا ضربه اعتراض بهم ميزني و بعد خودتو ميندازي توي بغلم.خدايا اين حوصله از كجا اومده.شكرت! ميشينم روي كاناپه دوتايي جلوي تي وي تا غذا بخورم.اول نم...