امي تيسامي تيس، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

امی تیس،فرشته ما

مهمونی رفتن ما

1390/4/2 9:45
نویسنده : مامان
261 بازدید
اشتراک گذاری

حسابي شاكيم از دست خوردنش.اصلا برنامه خوب و مقوي رو نميتونم براش اجرا كنم عليرغم اينكه بسيار به تغذيه اش اهميت ميدم.

مثلا ديشب توي تالاري مهمون بوديم.موقع پذيرايي با وجوديكه توي خونه گيلاس رو هميشه دوست داره اونجا با كلي اصرار و توضيح يه دونه خورد اونم با دو نيم كردن و صرف وقت بسيار و اصلا به شيريني و ميوه هاي ديگه نگاه نكرد. درعوض موقع شام كه ميوه رو جمع كردن از من زردآلو خواست كه تمايلي به خوردنش نشون نميده و نق نق رو شروع كرد.منم مجبور شدم از پيشخدمتي كه اتفاقا كنارم وايساده بود درخواست يه دونه زردآلو كردم(به چه كاري آدمو وادار ميكنن اين بچه ها!).چند دقيقه بعد ديدم زردآلو بدست اومد پيشم و بعد با اشتهاي كامل و سريع اونو خورد.ميدونم كه حسابي بهش مزه داد.چشماي منم شد 4 تا از تعجب! چشم

موقع شام هم اول 1 قاشق ماست موسير بعد هم 2 قلپ نوشابه (كه عاشقشه و سعي ميكنيم توي خونه ما پيدا نشه) و دو سه قاشق پلو خورد و تمام حرص و جوش من رو مبني بر خوردن كمي جوجه كباب كه معمولا دوست داره اونم بالشو و يه ذره كباب كوبيده بدون جواب گذاشت. رفته بودم دو سه ساعتي خوش بگذرونم نذاشت بفهمم كجا رفتم و .... عصبانی

شب كه برگشتيم خونه همش از دل درد ناله كرده و نق زده.وقتي هم داشت ميخوابيد،اين مكالمه رو داشتيم:

 امي تيس:مامان چي زده بودن به جوجه هاشون؟

من :سس زده بودن.

 امي تيس: آهان! ديدم من دوست ندارم.بخاطر همين نخوردم(آخه اصلا سس دوست نداره)

من:چرا كباب كوبيده نخوردي؟

 امي تيس: آخه تو برام در نياوردي از زير پلو!(منظورش تيكه كردن بود)

بوسيدمش و مثل فرشته خوابيد.ماچ

پ.ن: انصافا من بلد نيستم خودمو اينجوري تبرئه كنم و به كسي بچسبونم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)