واکنش
ساعت ١١:٣٠ شبه.یه خوشحالی سریع میاد گوشه دلم که امشب زودتر از ١٢ شب کارهای آشپزخونه و مهم خونه تموم شده و معنیش اینه که من میتونم با دخترک قبل از نیمه شب بخوابیم.
حسابی خسته ام.درد پام دوباره داره اذیتم میکنه و بهش فشار آوره ام.چند دقیقه روی کاناپه دراز میکشم و بلافاصله امی تیس میاد چسب من درحال شیرخوردن قبل از خواب میخوابه.
شیر رو که خورد میبرمش برای دستشویی آخر شب و مسواک و تعویض لباس و بهش تذکر میدم سریعتر ... یکم تندتر...عجله کن دیگه .
ساعت داره میشه ١٢.عجب ... چه زود زمان داره میگذره !
یکی دو بار این تذکر رو تکرار میکنم.نمیخوام استرس خودمو بهش منتقل کنم ولی منم خسته ام و نیاز به استراحت با برنامه دارم و از نطر بدنی دارم کم میارم دیگه.
میدونین چی جوابم میده:
- مامان دیگه اینجوری باهام حرف نزنی هان!
یعنی من هنگ کردم رسماً.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی