نتیجه مهد
روزی که در جلسه مهد شرکت کردم رفتم توی کلاس ٣-٤ ساله ها. پرونده کارهای بچه ها رو برای بازدید مادرها چیده بودن.باورم نمیشد این همه نقاشی و کاردستی کار دخترم باشه.توی خونه علیرغم اینکه ذوق این کار رو دارم و میدونم باید براش وقت بذارم امی تیس خیلی خودمختاره و اجازه نمیده توی کار مشارکت داشته باشم و دوست داره قیچی و چسب و مقوا رو خودش بدست بگیره و کار کنه.بنا براین اعصاب بنده بهم میریزه و نمیتونم چیزی یادش بدم و نتیجه کار هم کلی مقوای نابود شده و ریز ریز شده نامفهومه .خلاصه که اونجا بدلیل حرف شنوی خاصی که دارن و از کلاس تبعیت میکنن کار با چسب و پولک و اکلیل و گواش و مقوا رو انجام میدن.
رنگ آمیزیهای امی تیس هم حالا مثل ما بزرگترهاست و اصلا از خط بیرون نمی زنه.عاشق نقاشیه و هربار که یک کار جدید میبینم واضحتر و گویاتر ار قبل میکشه.
با این سختی که رفتن به مهد داره هم برای اون و هم برای ما خداروشکر میکنم لااقل در زمینه آموزش خیالم راحته که براساس رده سنیش دانستنیهای لازم رو یاد میگیره و بروزه.
دخترک ما داره به ٤ سالگیش نزدیک میشه.