عروسی
این روزها درگیرو دار عروسی دخترعمو هستیم.چی از این بهتر؟
امی تیس از روزها قبل شمارش معکوس رو شروع کرده و حسابی در تدارک مراسمه
دیشب توی ماشین یهو از من پرسید :مامان دسته گلم رو چیکار کنم؟
و من فهمیدم نخیر ایشون به فکر خیلی چیزها هستن.بنابراین قرار شد با خودش بریم گلفروشی و سفارش بدیم یه دسته گل با سایز متناسب با این عروس کوچولو براش آماده کنن.ضمنا به باباش هم گفته که دسته گلمو که برام آوردین سه تایی با هم میریم آتلیه و عکس میندازیم.
بابا سوال میکنه: آتلیه یعنی چی؟
- همونجا که میرن و عکس میندازن.از همون عکسا که به دیوار اتاقا داریم دیگه.
از اونجایی که دختر ما خیلی لباس عروس دوست داره گهگاهی با لباس عروساش میره مدرسه.ما هم دیگه سختگیری نمیکنیم.سری قبل موقع بلند شدن از صندلیش کمی از تور لباسش پاره شده و بخاطر عروسی چند روز آینده دمق بود.بهش قول دادم براش درست کنم.باباش که دید طبق معمول گفت یکی دیگه براش بگیر(ای بابای دست ودلباز!) .
گل سر مخصوص و تور هم داره .اینا رو خودش مرور کرده و خیالش راحته که موجودن.چکمه خزدار سفید هم نیاز بعدی خانمه که باید هر چه زودتر براش بگیرم.
* والله ما برای عروسی خودمون هم اینقدر به فکر دنگ و فنگ نبودیم که اینا از ٤-٥ سالگی به فکرن!