سوالات عجیب
سوالات متناوب دختركمون توي اين روزها :
- مامان؟من چقدر كوچولو بودم كه توي دلت جا شدم؟ و هر چيز ريز رو ميبينه ميگه يعني اندازه اين؟و من براش توضيح ميدم حتي از اين هم كوچيكتر اندازه يه لوبيا و اون با ناز ميخنده و خودشو بهم ميچسبونه
- مامان چرا بعضي خونه ها بچه هاشون زيادن؟اما من فقط يكي ام(نمونه اش هم سريال ميلياردره كه اين شبها پخش ميشه و دو سه تاخواهر برادر رو كنار هم ميبينه)
- يكي دو بارهم به حالت انتقاد و با بغض و گريه اعتراض كرده كه چرا مثلا بچه هاي عمه دو تا هستن و خواهربرادر دارن اما من خودم تنهام. اونها دوتا بچه از شكم مامانشون بيرون اومده و من فقط خودم تنها...
- مامان يه كم تپل شدي ني ني توي دلت اومده؟!
- چه جوري من كه كوچولو بودم حالا اينقده شدم؟
- مامان كي تولدمه؟چند روز ديگه مونده؟مامان برام جشن تولد توي مهد ميگيري؟قبلش هم به بچه ها ميگي فردا تولد امي تيسه كه بدونن؟
- مامان كي ميريم پيش خاله؟چند روز ديگه ميشه؟
و اين روزها در تدارك سفر به ديار خاله است و داره تمرين انگليسي ميكنه كه بقول خودش اونجا بتونه صحبت كنه و مشكلي نداشته باشه!!!