امي تيسامي تيس، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

امی تیس،فرشته ما

روزهای آخر 3 سالگی

1390/11/1 10:28
نویسنده : مامان
328 بازدید
اشتراک گذاری

دختر عزیزم از اینکه امروز مجبور شدم ساعت ٦:٣٠ صبح بیدارت کنم و تو رو برای رفتن به مهد آماده کنم منو ببخش.میدونم یه خواب راحت و مداوم که خودت بلند شی چقدر برات لازمه.

امروز فوق العاده بودی و کلی با من همکاری کردی.اول میخواستم ٢ ساعتی بیشتر بخوابی و بعد من از اداره بیام و آماده ات کنم ولی یهو به ذهنم رسید که با هم بریم.

شیر عسل گرمتو خوردی.دستشویی تو کردی و شستشو انجام شد.بعد هم خیلی خوش اخلاق اجازه دادی دست و صورتتو بشورم که معمولا بعد از خواب ازش طفره میری.لباسهاتم عوض کردم و دوباره خوابیدی.تاخواب بودی موهای خوشگلتو برس کشیدم.کوله ات اماده بود.خودمم که آماده شدم آژانس خبر کردم.بیدار شدی.کاپشن و کلاهتو پوشیدی.نشوندمت روی مبل.کفشاتو پات کردم.تا آژانس بیاد روی مبل خوابوندمت و بعد هم بغلت کردم و سوار شدیم.امروز برات بالش و پتو بردم و بهت گفتم حتما توی مهد بخواب و زمان ورزش بیدار شو.سپردمت مهد و خودم اومدم اداره.زنگ زدم گفتن که خوابی.خیالم راحته.

هیچ کار سختی نبود.اگه همیشه همکاری کنی با من خودم صبحها میبرمت و دیگه بابا لازم نیست این کار و بکنه و گاهی که دعواتون میشه و تو هنوز خوابت میاد و با گریه میری و من بغض میکنم که چرا بچه من باید این چیزها رو تحمل کنه و .... دیگه وجود نداره

یعنی اینها نشونه بزرگتر شدن توئه عزیز مامان؟اینقدر میفهمی و خانمی که همیشه دوست داری مامان و بابا در کنارت باشن و همه خوشیها و گردشهاتو در کنار اونها دوست داری؟

اینقدر بزرگ شدی که هفته گذشته یه مدل تونیک خوشگل بافتنی که توی کاغذهام دیدی ازم خواستی برات ببافم با کاموای صورتی و وقتی دیدی خاله جون کلاس داره و اونروز نمیتونه برات کاموا بگیره گفتی مامان دوباره زنگ بزن مادرجون بیاد منو نگهداره و پیشم بمونه اونوقت تو برو خیابون برام کاموا بخر و من تو رو که می فهمی وقتهایی لازمه پیش مادرجون بمونی و مامان کنارت نیست غرق بوسه کردم و هی فشارت دادم.

خدایا عقل این بچه ٤ ساله به چه چیزهایی که قد نمیده.دو سه روز قبل هم خونه مادرجون بهت زنگ زدم گفتی چرا منو اینجا تنها گذاشتی نه تو هستی نه بابا. دیر کردین.زود بیا دیگه.

فدات بشم فرشته من

چطور میشه شکر خدا رو درباره تو بجا آورد؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان کوروش
13 دی 90 11:30
عزیزم اگه خصوصی نیست رمز پلیز
مامان خورشيد
17 بهمن 90 8:14
واقعا لحظات لذت بخشيه كه بزرگ شدنشون رو ايطوري حس مي كنيم و همراهيشون رو. براش آرزوي بهترين ها رو دارم.