امي تيسامي تيس، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

امی تیس،فرشته ما

شعر مولانا

از هفته گذشته هی دیدم دخترکمون زمزمه میکنه: بود بقالی و وی را طوطی       خوش نوایی سبز گویا طوطی در دکان بودی نگهبان دکان        نکته گفتی با همه سوداگران ... و روزبروز تعداد بیتهایی که میخوند بیشتر میشد.نمیدونین با چه مسرتی من و پدر ساکت میشدیم و مشغول شنیدن و ذوق میکردیم. فهمیدم حتما توی مهد یادش دادن.زنگ زدم و کلی تشکر کردم که تداوم داشته باشه. پارسال قبل از خواب بعدازظهرش براش حافظ میخوندم.درسته که معنی شعر و کلمات رو نمیفهمید ولی آهنگ شعر آرومش میکرد و همینکه گوشش آشنا میشد برام کافی بود.بعد اینکار و رها کردم به این دلیل که شاید براش سنگین باشه و بهتر دیدم از ه...
24 تير 1391

عکس (2)

 اینم سری بعدی عکسهای امی تیس در فروردین ١٣٩١:  سالن بولینگ-کمک به بابا و مامان برای جمع آوری توپها جونم براتون بگه من یک عدد خاله قزی هستم که... وقتی دخترک ما بعد از کلی بازی و شیطونی در منزل مادرجون به خواب میرود... ...
16 خرداد 1391

عکس(1)

چند تا عکس از امی تیس در فروردین امسال عاشق جک و جونور و طبیعت و مهربون با هر چی موجود زنده در حال عکاسی با دوربین عمو مهدی با همکاری پدر سلام.منو ببینین!البته بقیه من توی چادره!     ...
16 خرداد 1391

قول عکسهای جدید

البته که در فروردین ماه کلی از دخترمون عکس انداختیم با یه دوربین عالی.(البته انداختن) و بعد هم گلچینی از اونها چاپ کردیم که برای همیشه داشته باشیم.بعد هم بنده که مامان باشم گلچینی هم از عکسهای قدیمیتر چاپ کردم تا آلبومهای دخترکمون کاملتر باشه. با همسری که نگاه میکنیم میگه اصلا باورم نمیشه اینقدر متفاوت شده خدایا شکر.این همه تغییر در حرکات و رفتار و گفتار و حتی فکر این بچه ها چقدر زیبا اتفاق می افته! پ.ن:عکس میذارم حتما
16 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

امروز دومين روزيه كه خودم دختركم رو به مهد ميبرم.رفتن با بابايي برنامه زماني مشخصي نداشت. يا بايد اون برنامه بي نظم اجرا ميشد و دخترك از برنامه آموزشي مرتب و ورزش صبحگاهي و خواب سرساعت عصر محروم ميشد و بنده هم بايد از استراحت كوتاه عصر در زمان مناسبش چشم پوشي ميكردم و كلي هم اعصابم خورد ميشد و مفيد بودن ساعات بعدازظهر رو ازدست ميدادم و خريد و پارك و گردش و ... پيشكش ميشد  يا بايد با بيدار شدن زودهنگام دخترك كنار بيائيم و خودم قبل از اومدن به اداره برسونمش به مهد. پ.ن: همون دو ساعت اجراي اين طرح در روز گذشته و ماشين نداشتن بابايي كارخودش رو كرد و ايشون اعتراف كردن يه ماشين ديگه لازمه و گويا همون بعدازظهر سپردن براي يه مورد مناسب.ا...
16 ارديبهشت 1391

عکسهای جدید

با شروع بهار زيبا و طبيعت دلنشين و سرسبزي طبيعت به روال سالهاي قبل حتما برنامه عكاسي از دختركمون رو در دل طبيعت اجرا ميكنيم. هرچند هنوز هم اين برنامه بسيار سخت و گاهي اوقات نفس گير ميشه و غر و غر منو درمياره.چون دخترك حال و حوصله عكس انداختن و تعويض لباس و تغيير ژست و اين چيزها رو از دست ميده يا وقت خوابشه و بيحوصلگيش طبيعيه و بايد بهش حق داد يا اونقدر اداهاي مختلف با چشمها و لب و دهن و دست و پاش درمياره كه عكساش چپ و چول ميشه. آي يادش بخير تا 1 سالگيش كه هنوز خيلي سردرنمي آورد و ميشد عكسهاي قشنگ و بي نقصي ازش گرفت.
22 فروردين 1391

تبریک سال 1391

دخترک عزیزم این پنجمین بهاریه که در کنار هم تجربه میکنیم.خدا رو هزاران هزار بار شکر! بهار ٢ ماهگی که ٤٨ ساعت بعد از واکسنت راهی سفر به یادموندنی اصفهان و شیراز و جنوب شدیم و چه خوب با ما همکاری کردی و خوش گذشت. بهار ١سال و ٢ ماهگی که  وقتی تمام خانواده مامان و فامیل بابا توی سفر بودن و فقط من و تو بخاطر کار مامان اینجا موندیم و با هم میرفتیم اداره و وقتی بابا از سفر برگشت رفتیم شمال. بهار سوم مهمون شهرهای جنوب شدیم. بهار چهارم نوار ساحلی جنوب تا جزیره کیش رو با هم تجربه کردیم. و امسال هم که باز مهمون خوزستان شدیم در تمام این سفرها همیشه نهایت همکاری رو با ما داشتی و نگرانت نشدیم و به ما خوش گذشته بهترین رو برای تو و ه...
15 فروردين 1391

بهار داره مياد

دخترک ٤ سال و یک ماه و ٢٠ روزه من! برات از بهار میگم.از عید و سبزه و شکوفه ها و پرنده های زیبا از لباس و کفش نو و دید و بازدید از سفره هفت سین امسال که تو یاد گرفتی سینهاشو بشماری.دختر نازم سال گذشته هم به سنجد میگفتی خرما و امسال هم عاشق بازیهای کامپیوتری شدی.بلدی log off كني و درايوها رو باز كني.خودت بلدي بازيهاي مختلفي رو كه دايي برات آورده باز كني و به من ميگي بيا بشين پيشم يادت بدم و من چقدر از هرچي كامپيوتره تنفردارم كه سالهاست كارمه دوست ندارم چشماي قشنگت از حالا اينقدر توي اين دستگاه باشه و هي استرس بازي و رفتن به مرحله بعد رو داشته باشي.دوست ندارم وققتو با بي تحركي نشستن جلوي اون پر كني. دوست ندارم برناه خوردنت بهم بريزه ....
22 اسفند 1390